من درهجده سالگی با تشویقهای خاله ناهید برای گرفتن تصدیق ارایشگری ثبت نام کردم.از روز ثبت نام تا امتحان دوماه فرصت داشتم اماده بشم.یه روز با مینا قرار گذاشتیم که بریم مقداری وسایل ولباس برا روز امتحان بخریم چون شنیده بودم روز امتحان باید خیلی شیک ومرتب باشیم،مینا ایناراننده داشتن وهمیشه میبرد ومیاوردمون.اونروزم حاضر شدمو رفتم .دم درمینا با یه مرد جوان ایستاده بودن ومعرفی کرد وگفت برادرمه واسمش مهرداد هست.خیلی خوشتیپ وخوش پوش بود،یکمی جا خوردم والبته کمی خجالت کشیدم.مونده بودم برم یا نرم که مینا هولم داد طرف ماشین،برادرش کلی برامون حرف زد وتعریف کرد وهر چی از من میپرسید با بله وخیر جواب میدادم،گاهگاهی تو آیینه وسط ماشین نگاهمون بهم گره میخورد ولی من نگاهمو می دزدیدم.بعد از کلی گشتن،یه پیراهن وکفش پاشنه بلند شیک خریدم،بعدم از یه مغازه یه جعبه لوازم ارایش فلزی که بهش کیف گریموری می گفتن خریدم بسیار بزرگ و سنگین وبا ابهت بود،برادر مینا با اصرار پولشو داد ومنو شرمنده کرد.اونشب وقتی اومدم خونه اصلا یه آدم دیگه بودم حالم دگرگون بود ،نمیدونستم این چه حالیه خوشحال بودم،غمگین بودم،همه حسا رو همزمان داشتم.تا صبح این پهلو اون پهلو شدم وخوابم نمی برد تک تک حرفای مهرداد تو ذهنم میچرخید،از دانشگاهش ورشته اش حرف میزد.میخواست مهندس بشه،تند تند به میناهم توصیه میکرد که دخترام باید درس بخونن وپیشرفت کنن.
اونروز برا اولین بار از ترک تحصیلم خجل وناراحت بودم،حس می کردم کم آوردم.
از فردا با یه انرژی عجیبی میرفتم سرکار مدام منتظر بودم مینا بیاد ویه قرار دیگه بزاره برا خرید وبرادرشم بیاد.
من با یک نگاه عاشق شده بودم وناخوداگاه وقتی به مهرداد فکر میکردم قلبم تند تر میزد ویه لبخند رو لبم می نشست.
مینا همون سال دانشکده قبول شد وما کمتر همو می دیدیم ودل من پر میکشید برای دیدن مینا وخبر گرفتن ویا دیدن مهرداد.دو ماه مثل برق وباد طی شد وروز آزمون رسید،روز قبلش با کمک زهره خانم موهامو درست کرده بودم،شنیده بودم یه خانم بسیار سختگیر کارامونو بررسی میکنه که خودش تازه از فرانسه اومده وخیلی ریز بینه،شنیده بودم جدیدا ارایشگرا خانمای دربار زیر دست این خانم کار یاد میگیرن،استرس عجیبی داشتم اینم شانس من بود که باید همچین کسی ناظر باشه.
یه راننده تاکسی سر کوچمون ساکن بود،روز قبله امتحان رفتم دم خونشون وبه خانمش گفتم فردا صبح بیاد دنبالم ومنو ببره محل آزمون وپولشم پیش دادم.اون زمانا تاکسی تلفنی و...نبود اگر صبح زود قرار بود کسی جایی بره تنها راهش این بود که روز قبل پیش پرداخت بده برا رزرو
#یگانه❤❤شب تا صبح درست وحسابی نخوابیدم،نشسته چرت میزدم،آخه نمیشد بخوابم موهام بهم می ریخت.ساعت پنج ونیم قید خواب رو زدم وآبی به دست وصورتم زدم ویه آرایش مختصر کردم تا بی خوابی از چهره ام مشخص نباشه.
عمه خانم دیگه گوشاشم سنگین شده بود وسر وصدا از خواب بیدارش نمی کرد.
دوباره وسایلمو وارسی کردمو تو یه قوطی کوچیک چندتا خرما گذاشتم وچندتا آبنبات،چون کسایی که تجربشو داشتن میگفتن فرصتی برای نهار خوردن نیست ودرعین حال نباید کم بیاری ویا قندت بیفته وبی حال بشی.
ساعت هفت از خونه زدم بیرون که برم سوار تاکسی بشم که از تعجب چشمام گرد شد،مینا وبرادرش دم دربودن،اصلا باورم نمیشد،گفتم شما کجا اینجا کجا،مینا گفت داداشم ول کن نبود اون دفعه که تاریخ آزمونتو دادی دیگه فراموش نکرد منو صبح زود بیدار کرده که بیایم دنبال تو گفت ماشین گیر آوردن سخته بیایم برسونیمت.
گفتم ممنون چرا زحمت کشیدید من تاکسی گرفته بودم،گفتن آره دیدیمش وفرستادیمش بره ،ما که اومدیم دیگه.
هم خوشحال بودم که بالاخره یکی گوشه ذهنش به من فکر میکنه وحتی تاریخ امتحانم رو یادشه وهم شرمنده بودم که صبح زود اومدن دنبالم.بالاخره رسیدیم به محل ازمون،خیلی خیلی دلگرم بودم وحس خوبی داشتم که برای مینا وبرادرش مهمم.
کلی هم از مدل موهامو وخودم تعریف کردن وبهم اعتماد به نفس دادن.
وارد سالن شدم یه سالن بزرگ که دو طرف آیینه وصندلی داشت یه کارت با سنجاق به سینمون زدیم که عکسمون روش بود واسممون.کلا سیزده نفر بودیم.حرفه آرایشگری وخیاطی جزو حرفه هایی بود که خیلیا مشغولش بودن وکسب درامد می کردن ولی لزومی نمی دیدن برای گرفتن مدرک ویا زدن تابلو همونطور زیر زمینی کار می کردن وبه همون درامد راضی بودن ولی من افکار بلند پروازانه ای داشتم.
کم کم بقیه رقیبامم اومدن.بعضیا مثل من بسیار مرتب وشیک وپیک بودن،بعضیام نه کاملا معمولی وگاهی نامرتب.اونا معلوم بود اومدن باری به هر جهت ،فقط شانسشون امتحان کنن شد شد ونشد نشد.
تمام مدلا رو خود اون خانم ممتحن که بهش مادموازل می گفتن انتخاب کرده وآورده بود.
جو سنگین بود ،یکمی همگی استرس گرفته بودیم.مادموازل بعد از یه سخنرانی درمورد حرفه آرایشگری که هنره ودیگه باید به روز باشه و...گفت این مدلا رو تا ساعت چهار باید بصورت یه عروس تحویل بدین وبعد مشخص میشه که کدومتون لایق گرفتن تصدیق هستید.
قبل از این خانم شنیده بودم هر کس میتونست مدل خودشو ببره وفقط هم مدل مو مطرح بود ومختصری ارایش.ولی اونروز ما باید از اصلاح وابرو شروع می کردیم وکوتاه کردن مو ومدل دادن وارایش کردن و...
#داستان_یگانه❤❤ #داستان_قدیمی